از کودکی به شکلهای مختلف در متون عرفانی یاد شده است. گروهی از عارفان کوشیدهاند تا صفات مثبت دوران کودکی را در سالکان زنده کنند و از رفتار و کردار دوران کودکی، الگویی برای سیر و سلوک عارفانه بسازند. آنان تلاش کردهاند تا نشان دهند که سالک واقعی کسی است که با مرگ اختیاری تولدی دوباره مییابد و فطرت پاک، حقیقتجو، خلّاق و خودانگیخته کودکی را در خود احیا میکند. در این مقاله سعی شده است با رویکرد روانشناختی و با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی، همانندی بینشی، رفتاری و زبانی عارف و کودک توضیح داده شود تا علل استفاده عارفان از استعارهکودکی برای الگوسازی در سیر و سلوک عرفانی روشن گردد. غلبه شناخت شهودی و واقعهگرایی از مهمترین همانندیهای بینشی، و گرایش به تسلیم، خودانگیختگی، وابستگی، حیرتزدگی از مهمترین همانندیهای رفتاری، و استفاده از زبان تصویری و نمادین از همانندیهای زبانی کودک و عارف است که در این نوشتار تبیین میشود.