نارساییهای نقد روانشناختی ادبی در ایران

نویسندگان
دانشگاه تربیت مدرس
چکیده
اگر ادبیات را برساخته زبانی فاخر و چندلایه ‌بدانیم که نیازمند تفسیر است، و روانشناسی را دانشی توانا بر تفسیر بخشی از جنبه‌های آثار ادبی به شمار آوریم، درخواهیم یافت که رابطه روانکاوی و ادبیات می‌تواند رابطه دو نیروی همکار برای کشف دنیایی باشد که در زیر زبان آثار ادبی، ناشناخته و پنهان مانده است. از ‌همین‌ رو محققان زبان فارسی تاکنون تحقیقات بسیاری را بر مبنای دیدگاه‌های نقد روانشناسانه انجام داده‌اند، بررسیها نشان می‌دهد کسانی که به این تحقیقات دست یازیده‌اند بیشتر از نظریه‌های فروید، آدلر، لاکان و بخصوص یونگ در نقد آثار ادبی سود جسته‌اند. در این مقالات اگرچه اطلاعات مفیدی ارائه شده‌ است، بخش عمده‌ای از آنها دچار نارساییهایی شده‌اند که غالباً از اطلاعات ناکافی یا کم‌دقتی نویسندگان یا جهت‌گیریهای افراطی و تفریطی آنها ناشی‌شده‌ است، برای مثال گاهی نویسنده‌ای با نوعی جانبداری از اثر ادبی خاص کوشیده است آن را با وجوه مثبت نظریه‌ای مشخص منطبق کند و به تعریف و تمجید آن بپردازد، یا برعکس با نوعی قطعی‌انگاری بی‌دلیل نظریه، سعی کرده است شواهدی بیابد که بر اساس آن بتواند به پریشان‌احوالی و بیمار بودن نویسنده یا شخصیتهای اثر وی حکم کند، یا کوشیده است به هر صورتی که شده بین دو چیزی که هیچ ارتباطی با هم ندارند، ارتباطی برقرار کند و به گمان خود نوشته‌ای نوآورانه عرضه کند. در مجموع این نوع جهت‌گیریها سبب‌شده‌ است آسیبهای جدی به نقد روانشناسانه آثار ادبی فارسی وارد شود. در این مقاله با بررسی مقاله‌هایی که در این زمینه به زبان فارسی نوشته شده است، نقد ادبی روانشناختی در ایران به اجمال بررسی شده و نقاط قوت و ضعف آن بیان شده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات