دانشگاه پیام نور
چکیده: (2597 مشاهده)
یکی از حکایات دویست و شصت گانه مثنوی، قصه کوتاه و فاقد عنوان و مأخذ است که در دفتر سوم و ذیل داستان قوم سبا آمده و هیچ یک از شارحان و مفسران - جزء در حد اشاره- بدان نپرداختهاند. نگاه و تبیین این مفسران نیز در حد تأویل سمبلها و تفسیر واژگانی گزارهها بوده که البته خود مولانا در ادامه داستان بدان پرداخته است. به نظر نگارنده، هیچ یک از محققان و مفسران، حکایت را بدون توجه به تأویل خود مولانا و به صورت ساختاری و به عنوان یک داستان مستقل بررسی و تحلیل نکردهاند که در این جستار سعی می شود با لحاظ این نکته، خوانش دیگری از داستان ارائه شود. نگارنده بر این باور است که تمامِ اجزای داستان باید به صورت یک کل در یک بافت و زنجیره معنایی در پیوند با داستانهای قبل تفسیر و تبیین شود. بر این اساس ضمن تحلیل ساختاری داستان و بررسی عناصر آن، قرائت دیگری با توجه به مسائل و مشکلات انسان معاصر از آن ارائه شده که در هیچ یک از منابع متقدم بدان توجه نشده است. قصه تمثیلی یاد شده از نظر نوع پردازش و کیفیت تصویرگری، ساخته و پرداخته ذهن و تخیل مولوی است که با توجه به جریان سیال ذهنی شاعر و با بهره گیری از اسطوره های دینی - چون داستان یوسف و رؤیای عزیز مصر، داستان ابراهیم و چهار مرغ - و با کمک تصاویر رؤیاگون و سوررئال پدید آمده است. این داستان به نسبت کوتاه، حاوی نکات و پیامهای عمیقِ جهانی برای انسان رها و تنها در عصرجدید است که مولانا ضمن توصیف برجسته ترین آفات و بیماریهای بالقوه بشری به تبیین، تحلیل و سرانجام، ارائه راهکارهای رهایی انسان از این آفات اهتمام ورزیده است.
نوع مقاله:
مقالات علمی پژوهشی |
موضوع مقاله:
ادبیات کلاسیک دریافت: 1398/7/23 | پذیرش: 1398/7/23 | انتشار: 1398/7/23