جستجو در مقالات منتشر شده


۸۲ نتیجه برای شاهنامه


دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده

یکی از مباحث مهم در ادبیات شفاهی، مقایسة‌ روایت‌های شفاهی یک متن با روایت‌های کتبی همان متن است. در این مقاله، روایت‌های شفاهی و کتبی داستان بهمن مقایسه شده‌اند. از میان روایت‌های کتبی، داستان بهمن در شاهنامه فردوسی، داستان بهمن در تاریخ ثعالبی و منظومه بهمن‌نامه سروده ایرانشاه‌‌بن ابی‌الخیر و از میان روایت‌های شفاهی، شانزده روایت انتخاب شده است. نگارنده کوشیده است تفاوت زبان و نوع روایت را در روایت‌های شفاهی و کتبی این داستان نشان دهد. در این زمینه تاکنون هیچ مقاله‌ای منتشر نشده است؛ ازاین‌رو مقاله حاضر نخستین پژوهش درباره این موضوع است.

دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده

چکیده
وجود اقوام مختلف و تنوع فرهنگی در ایران، یک فرصت است که باعث غنای بیشتر و استواری فرهنگی و نشاط جامعه می‌شود؛ از سوی دیگر بیگانگان همواره در‌پی آن‌اند که از این تعدد و تنوع برای ایجاد رخنه در ارکان هویت و وحدت ملی استفاده کنند. شاهنامۀ فردوسی به‌دلیل غنا و استحکامش، می‌تواند مانند گذشته، کارآمدی‌اش را در ایجاد وحدت ملی نشان دهد. برای تبیین اهمیت منظومه بزرگ فردوسی در ایجاد و گسترش همگرایی ملی، تأثیر آن را در نام‌گذاری پدیده‌های جغرافیایی شهرستان قروه با چهار نقطۀ شهری و ۱۳۷ روستا بررسی کرده‌ایم. این پژوهش با ثبت و ضبط نام‌های جغرافیایی متأثر از شاهنامه، از محو و فراموشی سرمایه‌های وحدت ملی جلوگیری می‌کند.
دکتر رضا شجری،
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۲ )
چکیده

این مقاله کوششی است در شناخت "دیو آز" و بیان اهمیت آن در اساطیر یونانی و متون زرتشتی و به دنبال آن شاهنامه گرانسنگ فردوسی، که نخست شومی و پتیارگی این دیو تنومند و نیرومند و راه‌های مبارزه با او در پاره‌ای از منابع اساطیری و دین زرتشتی کاویده شده است. سپس اهمیت و حضور او در شاهنامه فردوسی با استناد و استشهاد به ابیاتی از شاهنامه مورد توجه و بررسی قرار گرفته و کوشش شده است ضمن بیان و گزارش آزمندی پاره‌ای از پادشاهان و پهلوانان شاهنامه، فریبکاری این دیو جادوگر و ناخرسند بیشتر باز نموده شود. همچنین پادشاهانی که فریفته این دیو نشده و تخم نیکی و داد و دهش کاشته و گذشته‌اند، معرفی شده‌اند. بیان تفاوت آزمندی و اندازه‌خواهی یا بهره‌گیری از بایسته‌های زندگی و ذکر شاخصه‌های آن، فرجام سخنِ این مقاله را تشکیل می‌دهد.


 
دکتر حسین منتصب مجابی،
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۲ )
چکیده

 از آنجا که بخش مهمی از داستانهای شاهنامه به دوره پس از پیدایش زردشت و گسترش دین او در ایران مربوط می‌شود و همین امر سبب گردیده است تا افسانه های باستانی ایران، جلوه‌هایی از این آیین را منعکس کند و به گونه‌ای در قصه های شاهنامه تأثیر بگذارد، مجالی را فراهم آورده تا برخی با تفسیرهای شخصی کوشش ‌کنند فردوسی را متمایل به زردشتی‌گری معرفی کنند. در این مقاله، ابتدا به مهمترین اظهارنظرهایی که در این زمینه مطرح شده اشاره می‌گردد و آنگاه با استناد به متن شاهنامه، عقیده فردوسی نسبت به دین زردشت مورد بررسی قرار می‌گیرد.
 


دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده

بلاگردانی یعنی انتقال غیرمستقیم شر و دور‌ ریختن آن برای مدت معین یا زمان نامحدد. بشر فلسفه­های گوناگونی برای مبارزه با شر داشت و برای مبارزه با آن از ابزارهای رایجی همچون انسان، اشیاء، حیوان و ... استفاده می‌کرد. در این مقاله سعی شده­ است با مراجعه به شاهنامۀ فردوسی، روش‌های بلا‌گردانی بررسی شود. برای روشن شدن این امر، پس از ذکر مقدمه‌ای دربارۀ بلاگردانی، دلیل روی­آوری بشر به بلاگردان­ها ­و انواع بلاگردانی در شاهنامه بررسی شده ­است. بلاگردانی به دو شکل بی­واسطه و باواسطه، یکی در داستان ضحاک و دیگری در داستان رستم و اسفندیار دیده­ می­شود. این پژوهش به شکل بنیادی و بر پایۀ مطالعات کتابخانه­ای و به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است.

دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده

«جهان­بینی هندواروپایی» به ­دلایل غنای محتوایی و ادبی آن از دیرباز، بازتاب چشمگیری در شکل گیری متون نظم و نثر فارسی داشته و آثار بسیاری را از جنبه­های مختلف تحت تأثیر قرار داده است؛ به­گونه­ای­ که آثار برجسته­ای چون شاهنامة فردوسی و حماسه قرقیزی ماناس از کهن­الگوهای آن بهره برده­اند. هدف اصلی این مقاله، بررسی تأثیر پذیری دو متن حماسی شاهنامه و ماناس از این جهان بینی است؛ به­ این منظور، براساس ­نظریه «سه­ کنشِ ژرژ دومزیل» رفتار قهرمانان هر دو اثر، بررسی و توصیف شده است. پژوهش حاضر نشان می­دهد سه کنشی که در این نظریه مورد تأکید قرار می­گیرد، در تمام سطوح داستان­های این دو حماسه به ­کار رفته است؛ بنیاد نظریه «سه ­کنش»، بر تقابل و هماهنگی نیروهای دوگانه نهاده شده، همان گونه که پایه اصلی تفکر شاهنامه و ماناس نیز براساس مبارزه خیر و شر قرار گرفته است که جلوه­های آن را در قهرمانانی ­چون سیاوش/ رستم (در شاهنامه) و ماناس/ باکایی (در ماناس) به­خوبی می­توان دید. قهرمان اول، نمونه­ ای از خرد، روشنفکری، رستگاری، حمایت، اراده، کمک و آرامش است که به­صورت پیری فرزانه در هنگام ناتوانی قهرمان دوم ظاهر می­شود تا او را از مخمصه برهاند. قهرمان دوم نیز نماد خشونت، سختگیری، خونگرمی و جنگجویی است که در عین حال نظام عناصر اربعه را تنظیم می­کند و با نیروی جسمانی و روانی خود به­زندگی مردم صلح و سامان می­بخشد.
فاطمه جهفری کمانگر، دکتر محمود مدبری،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۸۲ )
چکیده

این پژوهش به منظور شناخت جنبه ای از اسطوره کوه یعنی قداست و ارتباط معنوی این
جلوه پر شکوه طبیعت با عالم ماورایی است. نوعی ارتباط اسرار آمیز، که مطابق اساطیر و اصول اعتقادی ادیان و سرزمینهای مختلف و با دیدی جزئی‌تر مطابق ادب و آیین مزدیسنا، کوه ها را مکانی مقدس با ویژگیهای اسرار آمیز مختص به خود قرار می دهد؛ ویژگیهایی که شکل دهنده ارتباط معنوی آدمیان با پروردگار قلمداد میشود. همچنین این ارتباط در اساطیر ایران باستان به صورت جایگاه خدایان و ایزدان و قربانگاه مخصوص عابدان برای این ایزدان و الهگان بر بلندای کوه‌ها آشکار،  و در واقع کوه‌ها مکانی برای عروج و سیر اندیشه از درهای آسمان به جهان علوی تلقی می گردد.

فردوسی، بزرگترین شاعر حماسه سرا و اسطوره پرداز ایران زمین این مطلب را چنان در خود متجلی می نماید که ما در سراسر این اثر بزرگ , جایگاه عبادت عابدان و ارتباط معنوی آنان را با پروردگار در اوج کوه ها ,که نزدیکترین مکان به آسمان است,  می یابیم.
در این پژوهش سعی شده علاوه بر کتابهای  دینی اوستایی و پهلوی، که بیانگر این ارتباط اسرار آمیز است ، تمامی مواردی که حکیم توس در شاهنامه خود, کوه را مکان برافروش آتش مقدس و یا ارتباط معنوی عابدان و زاهدان با پروردگار خود دانسته است,  بیان گردد.
 
سجاد آیدنلو،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۸۲ )
چکیده

 افراسیاب، شاه ، پهلوان نامدار تورانی و بزرگترین دشمن ایرانیان در شاهنامه در دوره‌ای تقریباً سیصد و بیست ساله است که در منابع اساطیری ـ حماسی ایران مانند اوستا، متون پهلوی و آثار عربی و پارسی از او در کنار شهریاران و یلان ایران زمین به تفصیل و اختصار سخن رفته است.
از اوایل سده بیستم میلادی به بعد، برخی از ایرا‌نشناسان این نظریه را مطرح کرده‌اند که افراسیاب نماد اپوش (apush)‌، دیو خشکسالی، است که به پیروی از آنها مورد اشاره پــژوهشگران ایرانی نیز قرار گرفته است.. از سوی دیگر  برخی محققان  کشته شدن افراسیاب به دست کیخسرو را با روایت حماسی، بنمایه (motif) جهانی اژدهاکشی برابر دانسته اند.  افراسیاب را به تلویح یا آشکارا، معادل و مرتبط با «اژدها» دانسته‌اند.
مجموع این دیدگاه ها نشان می‌دهد که برخی از اسطوره‌شناسان، افراسیاب را در سرشت نخستین و اساطیری خویش، موجودی غیر انسان و عنصری  اهریمنی بسان دیو و اژدها پنداشته‌اند تا جایی که نگارنده بررسی کرده، در میان منابع اصیل مربوط به اساطیر و حماسه‌های ایران، تنها در دو جا اشاره‌ای کوتاه به ماهیت اهریمنی افراسیاب آمده است. در شاهنامه نیز در مواردی به صورت کنایه و تعریض به نژاد دیگرگون و غیر بشری افراسیاب اشاره شده که از منظر موضوع مورد بحث قابل توجه است بویژه که یک بار «بدنژاد» خوانده شده است.

 
سجاد آیدنلو،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۸۳ )
چکیده

خاقانی از نظر پشتوانه‌های فرهنگی از برجستگان تاریخ شعر پارسی است، براین اساس و به سبب اهمیت شاهنامه فردوسی در غنای فرهنگی ـ ادبی متون پس از خود و نیز چند دلیل و انگیزه دیگر، آثار خاقانی از تلمیحات متنوع شاهنامه‌ای آکنده است. در این میان ، اشاراتی وجود دارد که آنها را می‌توان «ظرایف و نوادر تلمیحات» نامید و در دو دسته قابل بررسی است: نخست تلمیحاتی که مأخذ داستانی آنها معلوم است و دیگر، اشارههایی که امروز منبعشان شناخته نیست و اصطلاحاً «تلمیحات سرگردان» است. خاقانی از تلمیحات شاهنامه‌ای به منظورهایی چون : تبیین مسائل حکمی، تصویر پردازی، ساختن کنایه و تمثیل، وصف حال خویشتن و گاه خودستایی، توصیف در غزلیات زمینی و سرانجام ستایش ممدوح استفاده میکند. در مدایح وی بسامد تشبیه ممدوح به شخصیتهای شاهنامه‌ای بسیار بیشتر از ترجیح بر آنهاست که احتمالاً نفوذ و چیرگی فرهنگ ایرانی در محیط عمومی زندگی وی یعنی شهر شروان و ایرانگرایی و تمایلات شاهنامه‌ای ممدوحان شاعر و دربارشان در این برخورد معتدل و احترام آمیز با کسان و عناصر شاهنامه‌ای موثر بوده است. بیشترین نمود تلمیحات شاهنامه‌ای در آثار خاقانی به ترتیب در دیوان، منشآت  و مثنوی  تحفه العراقین است.

 

دوره ۲، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۳ )
چکیده

شاهنامۀ فردوسی اثری گران‌قدر در تاریخ ادب فارسی است که شاعران و نویسندگان بسیاری در مقام نظیره‌گویی و تقلید از آن برآمده­اند. شاعران کُرد نیز همچون سخنوران دیگر اقوام ایران‌زمین، داستان‌های مختلف شاهنامه را گاه ترجمه و گاه با ابداعاتی بازآفرینی کرده­اند. بی‌تردید معرفی و تأمل در منظومه­های پهلوانی پس از شاهنامه، می‌تواند پرده از برخی مسائل مبهم این اثر سترگ بردارد و در تقویت روحیۀ وحدت‌بخشی و ایران­دوستی قومیت­های ایران مؤثر باشد. در این پژوهش نخست منظومۀ شمقالو رستم کُردی معرفی، سپس با داستان رستم و شغاد شاهنامهو روایت­های تاریخ ­ثعالبی، طومار نقالیِ شاهنامه، هفت­لشکر و فردوسی‌نامۀ انجوی شیرازی مقایسه و سنجیده می‌شود.

دوره ۳، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۱ )
چکیده

مسأله اصلی این پژوهش یافتن شباهت‌ها و تفاوت‌های تصویرسازی کارگزاران اجتماعی در دو روایت متفاوت از ماجرای کین‌خواهی بهمن بوده است. بر این اساس، نویسنده با بررسی مؤلفه‌های جامعه‌شناختی ـ معنایی که تئو ون لیوون در الگوی پیشنهادی خود ارائه داده و انطباق آن‌ها بر برش‌های داستانی مورد نظر از شاهنامه و بهمن‌نامه، کوشیده است تا به زمینه ایدئولوژیک ورای دو متن دست یابد و تفاوت تأثیرگذاری آن‌ها را نشان دهد. حاصل پژوهش بیان می‌کند که برخی از شاخه‌های دو شیوه اصلی حذف و اظهار در هر دو متن تا حدودی به چشم می‌خورند و پیوسته‌نمایی، گسسته‌نمایی، نام‌بری و طبقه‌بندی نیز از شگردهایی است که به همراه زیرمجموعه‌های خود برای بازنمایی کارگزاران استفاده شده‌اند. تحلیل دو متن به‌وضوح نشان می‌دهد که بهمن در شاهنامه در پی کسب مشروعیت برای هدف خویش است؛ حال آن که در بهمن‌نامه، اقتدار و فردیت کامل دارد و نیازی به بهره‌گیری از شگردهای اقناعی و تأییدطلبانه نیست؛ به همین دلیل، شیوه‌های تصویرسازی کارگزاران در شاهنامه بیشتر از بهمن‌نامه به کار رفته و در استفاده از آن‌‌ها تعمد بیشتری دخیل بوده است.

دوره ۳، شماره ۵ - ( ۶-۱۳۹۴ )
چکیده

قراین و شواهدِ موجود در برخی منابع نشان می دهد که احتمالاً در سده های ششم و هفتمِ هجری روایتهای شفاهی و نقّالی از بعضی داستانهای شاهنامه وجود داشته است. بر این اساس و به استنادِ گستردگیِ روایات نقّالی با موضوع ملّی و پهلوانی در سنّت داستانیِ ایران- که بخشی به صورت مکتوب به دست ما رسیده و بهری دیگر به اقتضای ماهیّتِ شفاهی فراموش شده است- در این مقاله این فرضیّۀ محتمل و درخورِ بررسی مطرح شده که شاید مأخذِ شماری از ابیات، قطعات و روایاتِ الحاقی در نسخ و چاپهای شاهنامه، میراثِ ادبِ شفاهی- مردمی بوده است و کاتبان، مالکان یا خوانندگانِ بعضی دست نویسها آنها را از گزارشهایِ شفاهیِ نقّالان شنیده و پس از نظم در قالب قطعاتِ کوتاه و بلند بر متن یا حاشیۀ نسخ افزوده اند. نگارنده با تحقیق در زیرنویسهای شاهنامۀ تصحیح دکتر خالقی مطلق و همکارانشان، متن و حواشیِ نسخه های سن ژوزف، سعدلو، حاشیۀ ظفرنامه، متن و ملحقاتِ چاپهای مسکو، بروخیم، دکتر دبیرسیاقی و بعضی چاپهای سنگی و دست نویسهای متأخّر، بیست و شش داستان و قطعۀ الحاقی را با توجّه به قراینی مانند نبودن پیشینه ای از آن روایتها در منابعِ ادبی و تاریخیِ کهن، وجود گزارش/ گزارشهایی از آنها در طومارهای نقّالی و داستانهای شفاهی- مردمی، داشتنِ عناصر و ساختارِ روایات نقّالی و... به احتمال از داستانهای مایه گرفته از روایتهای نقّالی و شفاهی معرّفی کرده که به صورت منظوم در دست نویسها و چاپهای شاهنامه حفظ شده است
دکتر حسینعلی قبادی، علیرضا صدیقی،
دوره ۳، شماره ۱۱ - ( ۳-۱۳۸۵ )
چکیده

این پژوهش در صدد است تا با بررسی قصه­های دو حماسه ایرانی و هندی، یعنی شاهنامه و مهابهارت، نشان دهد، ساختار این قصه­ها تا چه اندازه از نظر طرح و محدوده، شبیه به هم است. بنابراین بخشی از قصه­ها با موضوع «خویشاوندکشی خویشاوند آزاری» انتخاب گردید تا با نگاهی ساختاری تحلیل شود.
دلیل انتخاب روش ساختاری این است که جای چنین نگاهی در مجموعه­های حماسی پژوهشی، خالی است؛ زیرا بیشتر پژوهشها درباره موضوع این مقاله، تفسیری است. تحلیل ساختاری مقدمه­ای برای رسیدن به تحلیلهای تفسیری بعدی است. به همین دلیل برخی از ساختارگرایان چون ژرار ژنت، پا را از مرحله تحلیل ساختاری صرف فراتر گذاشته و به تأویل نیز توجه کرده­اند.
با این پژوهش خواننده پی خواهد برد که داستانها علاوه بر شباهتهای محتوایی در ساختمان نیز به هم نزدیکند.
.

دوره ۴، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۹۵ )
چکیده

«تصویرشناسی» یک نظریه ادبی است که در حوزه ادبیات تطبیقی قرار دارد. ژان‌ماری کاره را باید نخستین تصویرگر در حوزه ادبیات تطبیقی دانست. بعد از او تصویرگرانی دیگر نظریه او را تکمیل کردند و مؤلفه­های تصویرشناسی را در شش مورد کلیشه، الگوی قالبی، پیش­داوری، تصویر، سمبل و افسانه معرفی کردند. در این مقاله تصویر بیگانگان در شاهنامة فردوسی از منظر کلیشه‌پردازی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. کلیشه (عقیده عمومی) مفهومی است که نخستین‌بار واتر لیپ‌من آمریکایی آن را برای بیان عقاید عمومی در میان یک قوم و یا فرهنگ به کار برد. با عنایت به این‌که شاهنامه اثری حماسی است و در دفاع از فرهنگ ملّی ایرانیان سروده شده است و همچنین در تعارض با فرهنگ بیگانگان است، به نظر می­رسد نظریه تصویرشناسی در درک بهتر چگونگی رفتار ایرانیان با بیگانگان کمک شایانی کند. دستاورد پژوهش، ناظر بر این است که بازتاب بیگانگان در شاهنامه به‌صورت کلیشه­پردازی شامل ۱۳/۵۸% از کل ۴۳ مورد شخصیت بیگانه‌ای که در این پژوهش بررسی شده ‌است را شامل می­شود. بر این اساس شخصیت­های بیگانه در شاهنامه با توجه به مبحث کلیشه در تصویرشناسی به سه دسته قابل تقسیم است: الف. شخصیت­های بیگانه­ای که با پیوند زناشویی با ایران ارتباط برقرارمی‌کنند؛ ب. شخصیت­هایی که به قصد تحمیل قدرت و یا گرفتن باژ و ساو به ایران حمله می‌کنند؛ ج. استفاده از قدرت پهلوان ایرانی در کشور بیگانه که باز در این مرحله، بیشترین ارتباط از طریق برقراری پیوند زناشویی صورت می­گیرد. فردوسی دلیل و پیامد این ارتباطات را به‌صورتی ناخوشایند تصویر می­کند.

دوره ۴، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۱ )
چکیده

    شاهنامة فردوسی با روایت گذشته ایرانیان بخش زیادی از عناصر هویت ایرانی را به زمان حال انتقال داده است. در این نوشتار به منظور شناخت هویت ایرانی و تقابل آن با غیرایرانی و بستر زمانی و مکانی به وجود آورنده شاهنامه، از روش تحلیل گفتمان انتقادی استفاده شده است. نتایج واکاوی متن داستان سیاوش نشان می دهد گفتمان هویت ایرانی به واسطه تقابل با گفتمان هویت انیرانی شکل گرفته و در هر دو گفتمان، بعد سیاسی هویت از اهمیت بیشتری برخوردار است. فردوسی نهاد سیاسی را نگهبان آزادی و استقلال ایران زمین می داند. درواقع، او با توجه به شرایط زمان خویش و غلبه عرب ها بر ایران، ایده سیاسی خود را در قالب شاه آرمانی بیان کرده است. شاه آرمانی با ویژگی های فرّ ایزدی، داد و خرد دال مرکزی گفتمان هویت ایرانی بوده است و درمقابل، از شاه انیرانی به عنوان دال مرکزی هویت انیرانی که فاقد فره ایزدی داد و خرد است، مشروعیت زدایی شده است.  

دوره ۴، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

زنان در دو کتاب «شاهنامه فردوسی» و «هزار و یک شب»، نقش­های اجتماعی گوناگون، گاهی مثبت و گاهی منفی، به عهده دارند؛ نقش و جایگاه زن در این دو اثر تا حدودی متفاوت است. بیشتر حکایت­های هزار و یک شب، خلاف شاهنامه، با بیزاری از زنان آغاز می­شود. در آغاز حکایت­ها، چنین به نظر می­رسد که زن مغلوب است، ولی این‌گونه نیست؛ او در پایان ماجرا با زیرکی زنانه­ای که به خرج می­دهد، برنده می­شود. این مقاله با روش توصیفی_ تحلیلی، جایگاه و نقش اجتماعی زنان در این دو اثر بزرگ را بررسی و با هم مقایسه کرده است. در این مقاله، بیشتر داستان­هایی مطالعه شده که نقش محوری آنان را زنان خوب بر عهده دارند. نتایج این پژوهش گویای آن است که در افسانه­های هزار و یک شب، خلاف شاهنامه، نقش زنان بیشتر منفی و گاهی آمیخته با خباثت­های شیطانی است.   .

دوره ۴، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

امروزه و در جهان معاصر به ویژه بعد از پیدایش مکتب ادبیات تطبیقی نگرش تطبیقی به آثار همانند ادبی جهانی با اقبال فراوانی مواجه شده است. تحلیل‌گران انتقادی گفتمان بر آن شده‌اند که متن­های ادبی، مثل سایر متن­ها، در خدمت ارتباط است، بنابراین، آن­ها را نیز می‌توان با نگرش و روش انتقادی تحلیل نمود. سه اثرمورد بررسی، در حول محوریت شخصیت‌های هکتور، اولیس و رستم طرح‌ریزی شده است. این قهرمانان در بستر حماسه، گاه برای دفاع از میهن و گاه برای دفاع از شاه و یا برای طی طریق خود به ایفای نقش قهرمانانه می­پردازند. آن­ها در خلال گفت و گوی درونی و بیرونی بیش از هر چیز دغدغه‌های قهرمانانه را روایت و برجسته می‌کنند و ذهن ما را نسبت به آنچه برای خودشان مهم است، سوق می‌دهند. در این بستر، موقعیت‌هایی قابل ردیابی است و تاثیر و نشانه‌های میهن‌پرستی، دلسوزی و شفقت، اخلاق‌مداری و فضایل انسانی، مرگ با عزت، شجاعت و رشادت، قدرت و سلطه به خصوص در تبیین جایگاه قهرمان در حماسه و نظام معنایی آن مورد تبیین قرار می­گیرد. هومر و فردوسی با ترکیب‌بندی ابعاد گفتمان‌های مسلط حماسه، در قالب ژانری از پیش موجود، حماسه‌ای نو را باز تولید کرده‌اند. بنابراین، سه اثر حماسی، به منزله رخدادی ارتباطی، فقط بازتابی از اندیشه شاعر نیست، بلکه، با انتقاد از عملکردهای بزدلانه و رواج نگاه­های قهرمانانه، نظم گفتمانی ویژه‌ای را بازتولید می­کند.
 

دوره ۴، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

شاهنامه، اثر بی‌بدیل حکیم فردوسی، از شاهکارهای ادبی جهان به‌شمار می‌رود و در ادوار مختلف تاریخی مورد توجه شاعران، ادیبان، نویسندگان و پژوهندگان عرصه ادبیات، و نیز در فرهنگ‌ها و زبان‌های دیگر ملل، منبع الهام و اثربخشی بوده است. از سرزمین‌هایی که تأثیر این کتاب سترگ به‌شکلی گسترده در فرهنگ و ادبیات آن دیده می‌شود، آسیای صغیر است. تأثیر شاهنامه در این خطه، جز ایران، قابل قیاس با سرزمینی دیگر نیست. شاهنامه‌های بسیاری به زبان‌های فارسی و ترکی در این حوزه نگاشته شده و تحت تأثیر شاهنامه، سنت شاهنامه‌نویسی در دربارهای پادشاهی این دیار رواج یافته و نظیره‌هایی توسط شاعران ترک عثمانی بر شاهنامه سروده شده است. ترجمه‌های منظوم و منثور بسیاری نیز از شاهنامه به زبان ترکی صورت گرفته است. شاهنامه بر فرهنگ ترک اثر گذاشت؛ به‌گونه‌ای که نمود آن در ادبیات مردمی ترک‌ها، اسطوره‌ها، تصاویر نقش‌بسته از شاهنامه در دربارهای پادشاهان عثمانی و... دیده می‌شود. همه این عوامل سبب شد تا در این مقاله ابعاد مختلف تأثیر این اثر در زبان و ادب ترکی بررسی شود و بر این اساس، رواج سنت شاهنامه‌نویسی، ترجمه‌های شاهنامه، اهمیت شاهنامه در تاریخ‌نگاری ترکی، عناصر اسطوره‌ای شاهنامه در ادبیات ترک و تأثیر آن در ادبیات خلق (ادبیات مردمی) مورد بحث قرار گیرد.  

دوره ۴، شماره ۹ - ( ۵-۱۳۹۵ )
چکیده

بررسی و مطالعۀ طومارهای نقالی به‌عنوان بخشی مکتوب از سنت حماسی‌ـ ‌روایی‌ـ شفاهیِ در باور انسان­های ابتدایی نام با ذات منطبق است؛ زیرا انسان ابتدایی فکر می­کرد ارتباط بین نام و شخص یا شیء موسوم به آن قراردادی نیست و نام جزوی از وجود خود اوست و نیروهای شر می­توانند از این طریق به او آسیب برسانند. این نوع نگاه به نام مختص مکان خاصی نیست و در همۀ جوامع وجود دارد و قواعد خاصی نیز با عنوان تابوی نام بر این جوامع تحمیل شده است. در باورهای عامۀ مردم ایران و نیز شاهنامه که روایتگر باورهای اساطیری ایرانیان است، این نوع تابو به صورت­های مختلف دیده می­شود: گاه نام عین ذات است، مانند زمانی که رستم مقصران اصلی کشته­شدن سیاوش را برای هومان برمی­شمرد. گاه به صورت برگزیدن دو اسم دیده می­شود که یک نام، اصلی و جزو ذات است و دیگری فرعی است. این نوع تابو در بخش­هایی از سواحل جنوبی ایران و همچنین بین ترکمن­ها دیده می­شود و در شاهنامه نیز دربارۀ قباد و شیده نمود دارد. مصداق­ دیگر تابوی نام، عدم ابراز نام است که در بین مردم و در جنگ­های شاهنامه دیده می­شود. این مسأله در شاهنامه به دو صورتِ صراحت در عدم ابراز نام و طفره­رفتن از ابراز نام تبلور یافته است. آخرین نمونۀ تابوی نام، تعویض و یا تغییر نام است که بیشتر برای فریب ارواح و فرار از آسیب آن­ها به­کار می­رفته است.

دوره ۴، شماره ۹ - ( ۵-۱۳۹۵ )
چکیده

داستان بهمن، پسر اسفندیار، در شاهنامۀ فردوسی، با وجود استقلال ظاهری، روایتی مستقل شمرده نمی‌شود و درحقیقت، جزوی از روایت اصلی رستم و اسفندیار است. این داستان، به صورت مستقل، هم موضوع «بهمن­نامه» سرودۀ ایرانشاه­‌بن‌ابی­الخیر و هم دستمایۀ منظومۀ لکی بهمن و فرامرز سرودۀ نوشاد ابوالوفایی، شاعر شهیر لکی­سرا، در عصر صفوی قرار گرفته است. ماجرای بهمن در شاهنامه، داستانی مختصر است. در این داستان، پس از به‌پادشاهی‌نشستن بهمن، به کین­جویی او از خاندان رستم پرداخته شده است. همچنین به برتخت‌نشستن بهمن، لشکرکشی او به سیستان (به کین اسفندیار)، اسارت زال و جنگ فرامرز نیز اشاره­های مختصری شده است و درنهایت، به ازدواج بهمن با همای و مرگ او می­انجامد. روایت لکی بهمن و فرامرز، تراژدی‌ای دردناک و جانبدارانه از مرگ مظلومانۀ فرامرز است. این منظومه، با شرح دلاوری­های فرامرز شروع می­شود، به شرح جنگ نابرابر بهمن با او می­پردازد و پس از شرح مرگ سوزناک او، داستان انتقام آذربرزین را با بیانی زیبا و اثرگذار به تصویر می­کشد. در این مقاله، بر آنیم ­تا وجوه اشتراک و اختلاف دو روایت را بررسی و مقایسه کنیم و میزان اثرپذیری نوشاد از فردوسی و نیز درجۀ استقلال او را نشان دهیم و سرانجام، ویژگی­های خاص منظومۀ بهمن و فرامرز نوشاد را بنمایانیم. درمجموع، اختلافات بهمن و فرامرز لکی با روایت فردوسی در شاهنامه، به­مراتب بیشتر از اشتراکات آن ­دو است. همچنین بهمن و فرامرز ویژگی­های منحصر‌به‌فردی دارند.

صفحه ۱ از ۵    
اولین
قبلی
۱