جستجو در مقالات منتشر شده
۴ نتیجه برای سلطان بیاد
دکتر مریم سلطان بیاد، دکتر غلامحسین کریمی دوستان، زکریا بزدوده،
دوره ۵، شماره ۱۹ - ( بهار ۱۳۸۷ )
چکیده
این مقاله به بررسی ۱ـ کانون مشاهده و ۲ـ کانون روایت در نظریههای روایتشناختی در رمان «سختتر شدن اوضاع» میپردازد. در رویکردهای روایتشناختی به ایجاد تمایز میان دو جنبه مختلف زاویه دید تمایلی نیست. تمایز بین دو مفهوم ۱ـ روایت و ۲ـ کانون مشاهده قبل از ژرار ژنه، روایتشناس مشهور فرانسوی، مورد توجه قرار گرفته بود، اما این ژرار ژنه بود که این تمایز را به صورتی نظاممند مورد بررسی قرار داد. ژنه برای عبارت زاویه دید این دو عبارت متمایز را به کار برد که اولی به عمل انتقال کلامی داستان توسط گوینده (راوی در ادبیات داستانی) و دومی به کانونی مربوط میشود که از طریق آن روایت از نظر مکانی ـ زمانی، روانشناختی و ایدئولوژیکی مشاهده میشود. ژنه معتقد است که در هر اثر روایی دو جنبه متمایز زاویه دید ممکن است از طریق یک فرد واحد و یا همزمان از طریق چندین راوی و مشاهدهگر نمود یابد. در اثری روایی مانند «سختتر شدن اوضاع»۱ اثر هنری جیمز۲، که یکی از آثار برجسته در حوزه ادبیات روایی است، میتوان جنبههای مختلف زاویه دید و کانون مشاهده را بررسی کرد. بنابراین در این پژوهش دو جنبه متمایز زاویه دید که ذکر آنها رفت، مورد بررسی قرار میگیرد و به اهمیّت هر یک از این جنبهها در برخی از آثار برتر ادبیات داستانی اشاره میشود.
دوره ۷، شماره ۳۰ - ( بهمن و اسفند ۱۳۹۸ )
چکیده
روایتهای عامیانه نقش تأثیرگذاری در برساخت هویتی و جنسیتی فرد و سوژه در جامعه دارد، بهطوری که ارزشهای فرهنگی جامعه که عمدتاً از سوی گفتمان حاکم فرهنگی تبین میشود، با بازتاب آنچه فوکو «رژیم حقیقت» میخواند سعی دارد تا هژمونی فرهنگی غالب و نظام خوب و بد را در قالب آموزههای روایتهای عامیانه برای آحاد جامعه تعریف نماید. در این مقاله، ابتدا دو روایت عامیانۀ منطقۀ خراسان با نامهای «زن سنگی» و «زهره: دختر لال»
ـ که در رمان آشپزخانهای به رنگ زعفران نوشتۀ یاسمین کرودر به زبان انگلیسی نقل شده است ـ به خواننده معرفی میشود و با بررسی تصویر ارائهشده از سوژۀ مؤنث در این دو داستان عامیانه، بازتاب گفتمان غالب و هژمونی فرهنگی مردسالارانه در روایتهای عامیانه واکاوی میشود تا چگونگی بازتاب اجتماعی آنها در برساخت هویت سوژۀ مؤنث بررسی شود. همچنین، تلاش نویسندگان زن معاصر برای به چالش کشیدن این هژمونی و برساخت هویتی و جنسیتی جدید با خلق فضای بینابینی فرهنگی تأکید شده است. این جستار با مطالعۀ یکی از آثار ادبیات مهاجرت ایران که نقل ادبیات عامیانه را دستاویزی قرار داد که هژمونی فرهنگی را منعکس کند، سعی دارد تا نقش ادبیات عامیانه را در بازتاب چگونگی شکلگیری سنتی هویت یادآور شود و فضایی بینابینی فرهنگی برای برساخت هویتی زن معاصر را فراهم کند که در آن سوژۀ مؤنث فارغ از سیطرۀ هژمونی فرهنگی غالب میتواند هویت خود را بهطور مستقل شکل دهد و صدایی برای شنیده شدن داشته باشد.
حسین فتحعلی، دکتر مریم سلطان بیاد،
دوره ۸، شماره ۳۳ - ( ۹-۱۳۹۰ )
چکیده
این پژوهش بر آن است تا با ادغام نظریات ساختارگرایانۀ کلود لوی-استراوس و نورتروپ فرای، قالبی نقادانه برای بررسی صوری و محتوایی دو داستان گذر سیاوش از آتش و سرگوین و شوالیه سبز، برای رسیدن به همسانیهای مشترک آنها فراهم سازد. مراد از همسانیها، همان کهن الگوها و اسطورکهایی است که در پیرنگ روایی رمانس دو داستان در تقابل دوگانی طبیعت و فرهنگ بیان شده است. برپایۀ این تقابل دوگانی اساسی دو قهرمان از آزمونهای کهن الگویی «ور باطنی» و «ور ظاهری»، برای اثبات حقانیت خود میگذرند؛ همچنین دو داستان بازگوکنندۀ دو کهن الگوی اساسی مرگ و حیات دوباره و مادر بد گوهر نیز هست.
دوره ۱۱، شماره ۳ - ( پاییز ۱۴۰۲ )
چکیده
فاعلیتِ ادبیات در جامعه یکی از کلیدواژههایِ تاریخگرایینوین است. نوتاریخگرایان بر این باورند که ادبیات صرفاً محصول تاریخ نیست؛ بلکه خود به طور فعالانه تاریخ میسازد. تاریخ، گفتمانهای قدرت، بخشهای به حاشیه رانده شدهیِ جامعه، و رابطه متقابل بین ادبیات و فرهنگ از دغدغههای اصلی تاریخگراییِنوین است. فردوسی و شکسپیر، اگر چه از دو فرهنگ مختلف و با فاصله شش قرن از یکدیگرند، آثارشان حائز ویژگیهایِ مشترکِ تاریخی و ادبی است. فردوسی همعصر سامانیان است؛ یعنی دوران احیایِ فرهنگ و زبان فارسی. شکسپیر نیز در دوران رنسانس میزید که عصر تغییر در باورها، دیدگاهها، و جهان بینی انسانهاست. علاوه بر این، آنها با به چالش کشیدن گفتمانهای مسلطِ قدرت و کلیشههای فرهنگی درباره زنان، دیدگاههای جدیدی را نسبت به آنان در فرهنگهایِ خود بوجود میآورند. زنانی که مدتهاست بیصدا یا به حاشیه رانده شدهاند، در آثار ایشان حضوری فعال دارند. زنِ منفعل، کمصدا و قرنها در حاشیه ماندهیِ ایرانی، در شاهنامه نمودی کنشگرانه نه تنها در سرنوشتِ خود، بلکه در سرنوشتِ دیگران نیز دارد. زنِ کمصدایِ جامعهیِ معاصر شکسپیر نیز که گناهکار انگاشته میشود، در نمایشنامههای شکسپیرصاحب صداست و در دنیایِ خود کنشگر است. این مقاله به نقشِ زنان در جامعهیِ معاصر با هر دوادیب میپردازد و دیدگاههای آنان را نسبت به زنان درآثاری منتخب از ایشان به تصویر میکشد. با بررسی گفتمانهای حاکم دربارهیِ زنان و واکاوی متونِ هم عصر با ایشان، و تحلیل نقش زنان در آثارشان، اینگونه یافت می شود که ایشان در آثار منتخب نگاهی متفاوت به زنان در مقایسه با گفتمانهایِ زمانه خود داشتهاند.