1- دانشگاه مازندران
چکیده: (1848 مشاهده)
در فلسفه پدیدارشناسی، کل عالم، فرایندی هستیشناسانه دارد و انسان دارای آگاهی استعلایی است و غایت آن نموداری پدیدهها نسبت به هم و شناخت حسی و عینی از یکدیگر است. نیچه در بررسی دوران اساطیری و تاریخ کهن بشری معتقد است که انسان یونان باستان، نوعی شناخت هستیشناسانه داشته و طبیعت و فرایند آن را چنانکه بوده، میشناخته و زندگی وی با آن هماهنگ بوده و به واسطه آن معنا پیدا میکرده است. او زندگی را تراژدی میداند و با خلق خدایان، الههها و ربالنوعها و انتساب حوادث هولناک به آنها و یاری جستن از آنها، زندگی را تحملپذیر ساخت و در این زمینه از تلفیق دو عنصر بهرهجست: یکی، عنصر دیونوسوسی که به دیونوسوس، خدای بینظمی و آشفتگی، رقص و شادی و شراب و مستی منسوب بوده و دیگری، عنصر آپولونی که به آپولون، خدای نظم و آرامش، عقل و فرهنگ، شعر و موسیقی و زیبایی منسوب بوده است. بنابراین، نیچه هنر تراژدی را به عنوان اولین آفرینش هنری یونانیان باستان،زاده دو عنصرتقابلی دیونوسوسی و آپولونیمیداند و فلسفه هنر و زیباییشناسی خود را بر آن دو بنامینهد. در این مقاله، غزلیاتحافظ براساس این نظریه بررسی، و خوانشی نیچهای، اما متناسب با مقتضیاتهنری، فرهنگی، دینی و آیینی ایرانیان ارائه میشود. عنصر دیونوسوسی در بیتهایی از غزلیات حافظ، که رابطه انسان با دنیا، آشوب زمانه، بیاعتباری و ناامنی کار و بار جهان را تشریح میکند، حضور دارد و عنصر آپولونی در بیتهایی که به تبیین رابطه انسان با خدا و پناه بردن به عشق و عرفان و رندی میپردازد، حافظ را به شادی فرا میخواند و اعتبار یار به عرفان. بدینترتیب، میان آن بینظمی(دیونوسوسی= بیاعتباریدنیا)و این نظم(آپولونی= عاشقی) اعتدال و ارتباط ایجاد میکند.
نوع مقاله:
مقالات علمی پژوهشی |
موضوع مقاله:
ادبیات کلاسیک دریافت: 1398/7/28 | پذیرش: 1398/7/28 | انتشار: 1398/7/28